تنهایی
سنگ از دست بچه رها شد و سینه ی شیشه خورد.
شیشه که صدپاره شده بودگفت:((خدایا شکرت)).
سنگ با تعجب گفت:((خدایا شکرت!؟))
شیشه گفت:(( وقتی که تنها باشی همنشینی با سنگ هم موهبتی است.))
نظرات شما عزیزان:
نمیدانم آلزایمر بودی یا عشق! از روزی که مبتلایت شدم..... خود را از یاد بردم...
سنگ از دست بچه رها شد و سینه ی شیشه خورد.
شیشه که صدپاره شده بودگفت:((خدایا شکرت)).
سنگ با تعجب گفت:((خدایا شکرت!؟))
شیشه گفت:(( وقتی که تنها باشی همنشینی با سنگ هم موهبتی است.))
نظرات شما عزیزان: