چشمان مینیاتوری...
چند لحظه ای مرا بنگر...
آری خواب و بیدارم می کنند چشمانت...
همان ها که رنگشان برایم تداعی رنگ خواب است...
که سوق می دهند مرا تا شهر بی نهایت ها...
نمیدانم آلزایمر بودی یا عشق! از روزی که مبتلایت شدم..... خود را از یاد بردم...
چند لحظه ای مرا بنگر...
آری خواب و بیدارم می کنند چشمانت...
همان ها که رنگشان برایم تداعی رنگ خواب است...
که سوق می دهند مرا تا شهر بی نهایت ها...
1 روز و10 ساعت از نبودنت میگذره
Where are you?
The nights are spent in a dream
Dream of You
محمد........
زود برگرد
13 ساعت از نبودنت میگذره
امیدوارم حالت خوب باشه
❤ دوست دارم محمد من ❤
شکر نمیخواهد هیچ قهوه ای تلخ نیست
وقتی من این سو باشم
و تو ونگاهت ... آن سوی میز..
"من و محمدم"
هر شب به یادت تنهایی را معنا میکنم
با آنکه دلتنگم
عمق احساس را برایت به یادگار میگذارم
تا انتظار تنها امیدم باشد
فانوس دلم را روشن کرده ام
به هر سو می روم تا بیابمت
غمگین غمگینم
تنهای تنها
از شادی ها دورم
شاید بیایی فردا...
بی تو مهتاب شبی باز آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
رفت در ظلمت غم, آن شب و شب های دیگر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
مرا مزاحم خطاب کرد
همان که
مراحم ترین فرد لحظه هایم بود...
دوست داشتنت به معجزه می ماند
نه میتوان باورش کرد و نه انکار...
خود را از من گرفتی
اما
ندانستی من نیز در تو جا ماندم
در میان قلبت یکه و تنها
تنها تر از تنها